به دلهای شکسته دراین روزها ....
*ستار خان هنوز یک پایش در زیرآوار است، فریاد می زند که از سفارتخانه های اجنی ،کمک قبول نباید کرد...
یعضی وقتا روزهایی با اتفاقات خاص خودش برات پیش می یاد و اون اتفاق اینقدر برات سنگینه که تو همون
لحظه حسرت روزهای معمول همیشگی و....روزهایی که روندعادی رو طی می کردند و به ظاهر هیچ .....
یکی می گفت تو این جور وقتا باید خدا رو شکر کنی به خاطر همین روزهای به ظاهر هیچ و معمول .....
با این همه و با همه حاشیه های زلزله اخیر و با همه سکوتم خواستم چیزی نگویم و چیزی ننویسم که
فقط حرف نباشد و شعار ..... اما چیزی که آزار دهنده تر از همه اینها بود عادی بودن خبر برای
بسیاری وافراط و تفریط های جماعت ایرانی .....گویی دل کسی دیگر نلرزید برای همسایه اش
و مردمان آن طرف شهر ....که در تابستان عصری دلشان لرزید و بریدن و شکستند و چه زود پیر شدن
در بهارجوانی و چه زود بزرگ شدن کودکان درد کشیده.....
*شعری از علرضا قزوه
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱:۳۲ ق.ظ توسط سکوت سیب
|
من اکنون ، شب و روز ، در جستجوی همه آن من هایی ام که این طبیعت بیگانه ، به حیله و «بی حضور من » ، بر من تحمیل کرده است ، تا همه را در پای « او » که به اعجاز خویش به اندرونم پا گذاشته است . قربانی کنم.